عَن أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَالَ: «وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیر فِی یَدِ مَجْذُوم».1 از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «بهخدا سوگند این دنیاى شما در نظر من از استخوان بدون گوشت یک خوک که در دست یک فرد جزامی باشد، پستتر است!». امام علی […]
عَن أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَالَ: «وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیر فِی یَدِ مَجْذُوم».1
از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «بهخدا سوگند این دنیاى شما در نظر من از استخوان بدون گوشت یک خوک که در دست یک فرد جزامی باشد، پستتر است!».
امام علی (علیه السلام) در این کلام تذکر انگیز، شدت تنفر خود را از زرق و برقهای دنیا بیان مىفرمایند. «عِراق» با کسره و ضمه عین، جمع «عَرْق» (بر وزن فرق) بهمعناى استخوان بدون گوشتى است که گوشت آن را کنده باشند. امام (علیه السلام) با بیان این تشبیهی که بیان فرمودهاند، رساترین تعبیر را در مورد تنفرشان از زرق و برقهای دنیا ذکر کردهاند. استخوان بىگوشت بهخودی خود ارزشى ندارد؛ بهویژه اگر استخوان حیوان نجسالعینی مانند خوک باشد و از آن بالاتر اینکه در دست یک انسان بیمار مبتلا بهجُذام باشد که همه از وى فرار مىکنند! سوگندى هم که در آغاز این سخن آمده و تعبیر به «دنیاکم» (دنیاى شما) شده، مطلب را روشنتر مىسازد. ابن ابىالحدید که از مفسران سُنّیِ نهجالبلاغه است، در شرح این کلام مىگوید: بهجان خودم سوگند که حضرت امیر (علیه السلام) در این گفتار صادق است و همیشه صدق و راستى پیشه وى بود و کسى که در سیره و روش زندگى او؛ چه در آن زمان که در مقام ولایت ظاهرى بود و چه آن زمان که در کنار (خانه نشینی)، قرار داشت بنگرد، صحت این کلام را درمىیابد (چرا که او در هر دو حالت در نهایت بىاعتنایى بهدنیا بود). امام (علیه السلام) در طول کلماتى که در نهج البلاغه از آنحضرت نقل شده، بىاعتنایى خود را به مقامات دنیوى و مواهب آن با تعبیرات مختلفى بیان فرموده که هر کدام از دیگرى گویاتر و فصیحتر است.
آنحضرت در خطبه «شقشقیه» چنین بیان میفرمایند: «… وَ لَاَلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز …»2 «… (اگر براى احقاق حقوق مظلومان نبود، مهار ناقه (شتر) خلافت را بر پشتش مىافکندم و رهایش مىساختم و در آن هنگام) در مىیافتید که ارزش این دنیاى شما در نظر من از آب بینى بُز کمتر است …». در جای دیگری در نهج البلاغه آمده است که ابن عباس مىگوید: در منطقه «ذى قار» خدمت امام (علیه السلام) رسیدم؛ در حالى که پارگى کفش خود را مىدوخت. در همین حال رو بهمن نموده و فرمودند: قیمت این کفش چقدر است؟ من عرض کردم: قیمتى ندارد. پس آن حضرت فرمودند: «… وَ اللهِ لَهِىَ أحَبُّ اِلَىَّ مِنْ إمْرَتِکُمْ إلاّ أنْ أُقیمَ حَقّاً أوْ أدْفَعْ باطِلاً …»4 «بهخدا قسم این کفش بىارزش در نظر من محبوبتر از فرمانروایى بر شما است، مگر اینکه با این حکومت، حقى را بهپا دارم یا باطلى را دفع کنم».
البته تعبیرات دیگرى از این قبیل نیز هست که همه حاکى از بىاعتنایى و عدم وابستگى آن امام بزرگوار به مواهب مادى دنیا است. درجایی نقل شده است: «یکروز پیش از آنکه امام (علیه السلام) بهشهادت برسند، مردم بهعیادت آنحضرت آمدند و این در حالتى بود که: «وَ لَمْ یَتَناوَلُ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ ما یُساوی عِقالاً وَ لَمْ یَأْکُلْ مِنْ مالِ نَفْسِهِ إلاّ قَدْرَ الْبُلْغَةِ»5 «حقوق آنها را از بیتالمال پرداخته بودند و چیزى از دنیاى آنها را براى خود انتخاب نکرده بودند» و در حالى بود که از بیتالمال مسلمانان حتى بهاندازه یک عقال (پایبند) شتر، براى خود بر نداشته بود و از اموالى که خودش (با زحمت فراوان) فراهم مىساختند، تنها بهاندازه ضرورت استفاده مىکردند و همه حاضران گواهى دادند که دورترین مردم از آنحضرت؛ همچون نزدیکترین مردم به آنحضرت بود (و هیچگونه تفاوتى در میان نزدیکان و افراد دور یا بیگانه نمىگذاشتند)». همه اینها نشان مىدهد که اگر امیرمؤمنان (علیه السلام) سخنى درباره دنیا مىفرمایند، عملشان نیز کاملاً با آن هماهنگ است.
*******************