عَن أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَالَ: «… الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَ لاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً».1
از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «… دوستی و محبت (با مردم) خود نوعى خویشاوندى (اکتسابى) است و از جانب انسان ملول و رنجیده خاطر، احساس ایمنی و اعتماد مکن».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این دو جمله، ما را از دو پند حکیمانه بهرهمند میفرمایند. آنحضرت در جمله اول بحث قرابت و خویشی را مطرح فرمودهاند. باید دانست که خویشاوندى گاه از طریق طبیعى؛ مثلاً تولد دو فرزند از یک پدر و مادر حاصل مىشود که این دو بهطور طبیعى دو برادر و یا دو خواهر، یا اینکه خواهر و برادرند. ولى گاهی انسان با دیگرى که هیچ رابطه نَسَبى ندارد؛ اما چنان با او دوست مىشود که همانند برادر یا برتر از برادر، با او پیوند عاطفى پیدا مىکند. اینگونه دوستىها، نوعى خویشاوندى اکتسابى است. اسلام آیین دوستى و مودت است و به مسئله دوست صالح، آنقدر اهمیت داده که در حدیثى از امام علی (علیه السلام) آمده است که آنحضرت فرمودند: «الصَّدیقُ أقْرَبُ الاْقارِبِ»؛2 «دوست، نزدیکترین خویشاوندان است». در حدیث دیگرى از آنحضرت نقل شده که فرمودند: «مَنْ لا صَدِیقَ لَهُ لا ذُخْرَ لَهُ»؛3 «کسى که دوستى ندارد، اندوختهاى (براى مبارزه با مشکلات) ندارد». آنقدر امر دوستی در اسلام دارای اهمیت است که در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «لَقَدْ عَظُمَتْ مَنْزِلَةُ الصَّدیق حَتّى أهْلُ النّارِ یَسْتَغیثُونَ بِهِ وَ یَدْعُونَ بِهِ فِى النّارِ قَبْلَ الْقَریبِ الْحَمِیمِ. قالَ اللهُ مُخْبِراً عَنْهُمْ … »؛4 «مقام دوست بسیار والا است، تا آنجا که اهل دوزخ از دوست یارى مىطلبند و او را از درون آتش دوزخ صدا مىزنند پیش از آنکه نزدیکان پرمحبت خود را صدا بزنند. خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مىگویند: [(واى بر ما) ما امروز نه شفاعت کنندگانى داریم و نه دوست صمیمى]5». امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری فرمودند: «صُحْبَةُ عِشْرِينَ سَنَةً قَرَابَةٌ»؛6 «دوستی و همنشينیِ بيست ساله، (دیگر دوستی نیست، بلکه) خويشاوندی است».این روایت شریف اشاره به این مطلب دارد که اگر دوستی بین دو نفر تا آنجا دوام پیدا کند که بیست سال بهطول بیانجامد، در اینصورت، مثل خویشاوندی است.
سپس امام علی (علیه السلام) در پند دیگر خویش به نکتهای گرانبها اشاره مىفرمایند و آن اینکه؛ به انسانى که ملول و رنجیده خاطر است اعتماد مکن. البته دلیل آن روشن است؛ چراکه افرادى که بههر دلیل رنجیدهخاطر شدهاند، نشاط عمل در آنها مرده است؛ بههمین دلیل نمىتوان بهآنها اعتماد کرد. آنان منتظر بهانهاى هستند تا از کار فرار کنند و هرگز نمىتوان استقامت و پشتکار را که لازمه پیشرفت است، از آنها انتظار داشت.
بهعنوان مثال: در داستان جنگ صفین بر اثر طولانىشدن جنگ، عده زیادى ملول و رنجیده و خسته شده بودند و منتظر بهانهاى بودند تا جنگ را رها کنند؛ از اینرو بهمجرد اینکه دشمن قرآنها را بر سر نیزهها کرد، آنهم در آستانه پیروزى، دست از جنگ کشیدند. گاهی هم ملول در این جمله نورانى، بهافراد زودرنج تفسیر شده است که اینهم یک واقعیت است که اعتماد بهافراد زودرنج، بسیار مشکل است؛ چرا که در گرماگرم کار و انجام برنامه، ممکن است از اندک چیزى آزرده خاطر شوند و همه چیز را رها سازند. البته پذیرش هر یک از این دو تفسیر، بیان واقعیتی انکارناپذیر است و البته جمع بین هر دو تفسیر در مفهوم کلام امام (علیه السلام) نیز مانعى ندارد.
****************