دکتر جعفر آقایانی چاوشی دانشیار دانشگاه صنعتی شریف
قسمت اول
اشاره روزنامه گویه
مقالهای که مقابل چشمان شماست. تحت عنوان « بررسی روش سوفسطایی عبدالکریم سروش در مبارزه با قرآن و پاسخگویی به برخی از شبهات او» به رشته تحریر درآمده است . این مقاله به قلم دکتر جعفر آقایانی چاووشی استادیار دانشگاه صنعتی شریف نگارش یافته است. بنا به گفته او چند تن از اساتید دانشگاه و فضلای حوزه ، این مقاله را مورد مطالعه قرار دادهاند. یکی از اساتید حوزه علمیه آقای حجت الاسلام و المسلمین سید علی میرسالاری مدرس علوم دینی است که بر این مقاله مقدمهای نگاشته است. دکتر جعفر آقایانی چاووشی مینویسد کوشید تا در این مقاله جانب حق را گرفته و از هرگونه جملاتی که به توهین بیانجامد پرهیز کرده و مطالبی که در کتابها و نوشتهها و سخنرانی های دکتر عبدالکریم سروش آمده است را بررسی کرده و شبهات مربوط به قرآن را پاسخ گوید. دکتر جعفر آقایانی چاووشی این مقاله را برای روزنامه گویه ارسال کرد. گویه پس از بررسی تصمیم به انتشارآن گرفت. این پژوهش در چند قسمت به چاپ خواهد رسید. کسانی که این مقاله و مطالب مندرج در آن را مطالعه میکنند نقد یا نظری دارند میتوانند دیدگاه خویش را به روزنامه منعکس کنند تا در معرض افکار عمومی و اندیشههای موجود در جامعه قرار گیرد. روزنامه گویه به منظور اطلاع رسانی و کشف حقایق ، هر نوع مطالب علمی که منجر به دستیابی حقایق و واقعیتهای دینی ، اجتماعی و فرهنگی شود را در چهارچوب قانون و مقررات تعیین شده در حوزه اطلاع رسانی برای افکار عمومی و دانش پژوهان منتشر خواهد کرد. در خصوص این مقاله باید گفت قسمت اول ، مقدمه حجت الاسلام و المسلمین سید علی میرسالاری است. وی در این مقدمه کوشید مطالبی در حوزه قرآن و اهمیت آن از صدر اسلام تاکنون و نحوه ی رفتار مخالفان وموضعگیریهای آنان نسبت به قرآن را فهرست وار در ادوار تاریخ برای خوانندگان بیان کند. متن مقدمه و مقاله به شرح زیردرچندین قسمت منتشرخواهد شد.
اشاره :
بیش از سه دهه از مباره قلمی آقای عبدالکریم سروش با قرآن کریم می گذرد. نامبرده، این مبارزه را در ایران آغاز کرد و پس از برکناری از سمت هایش در ایران، آن را در آمریکا و کشور های مختلف اروپایی دنبال کرد. البته اساتید حوزه و دانشگاه با انتشار کتاب ها و مقالات ارزشمندی، به نقد شبهات شخص اخیر، پرداخته اند که ذکر جزئیات آن از حوصله این مقاله خارج است، آقای دکتر جعفر آقایانی چاوشی ، دانشیار دانشگاه صنعتی شریف، یکی از همین منتقدین است که مقاله ای تحلیلی در رد شبهات آقای سروش نگاشته اند که برای نخستین بار در روزنامه گویه انتشار می یابد. این مقاله مزین به مقدمه جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای میر سالاری است، تا خوانندگان را با مروری بر تاریخ شبهات معاندین ، آماده خواندن مقاله دکتر چاوشی نمایند.
مقدمه:
حجت الاسلام و المسلمین سید علی میر سالاری
مدرس علوم دینی
از بدو پیدایش انسان بر روی کره خاکی، دیری نپایید که تقابل خیر و شرّ و حقّ و باطل آغاز شد و این روند هنوز که هنوز است، همچنان ادامه دارد. اگرچه اجتماع بشری از همان روزهای آغازین آفرینش، دارای عقاید دینی و مقررات مدنی بود و برای زندگی اش چارچوبی مبتنی بر کتب آسمانی ساخته بود؛ لکن همواره، کسانی که پرستش خدای سبحان ( جلّ ذکره ) و تبعیّت از جبهه حقّ و عدالت را مخالف با مطامع نفسانی خویش میدیدند، عَلَم طغیان و ستیزه جویی علیه فرامین الهی می افراشتند و به طرق گوناگون، ضدّیت با تعالیم آسمانی را علنی و عملی می کردند.
وسوسه انگیزی، اشکال تراشی و ایجاد شبهه از جمله کارهای عناد ورزان، در مسیر حقّ طلبان بوده و اکنون هم هست. در جای جای قرآن کریم، به دشمنی و لجاجت هواپرستان کج اندیش در عداوت با رسولان الهی اشاره شده است. امروزه نیز برخی با ادّعای وجود ناسازگاری میان محتوای کتب آسمانی با دستاوردهای علوم بشری، میخواهند ادّعای پیامبران در دریافت وحی از جانب خداوند سبحان را انکار کنند. البته ناسازگاری میان کتب آسمانیِ تحریف شده و علوم قطعی، امری ممکن است؛ أمّا تعمیم این امر به قرآن که وحی منزل و مبری از تحریف است، چنانکه صاحبنظران در طول تاریخ ثابت کرده اند، کاری عبث و بیهوده و در راستای اعمال شیطانی است. مسلّماً قرآن کریم،تنها کتاب آسمانی است که رهآورد وحی است؛ به همین دلیل هم ، معارف آن با علوم قطعی هیچگونه ناسازگاری ندارد، و تاکنون هم از جانب منکران، مصداقی برای تعارض قطعی و مستقرّ میان آموزههای قرآنی و معارف معتبر بشری ارائه نشده است.
با این حال، مخالفان یکتاپرستی در طول تاریخ، همانگونه که شیوه آنان است، دست از دشمنی، لجاجت و شبهه افکنی برنداشته اند و هیچگاه هم برنمیدارند. حتّی قبل از خلقت حضرت آدم ( علی نبیّنا و آله و علیه سلام الله ) قضیّه عداوت و کبر ورزی شیطان در مقابل خدای سبحان، در قالب ایجاد شبهه مطرح شده است.
« ابلیس » نخستین کسی است که به شبهه افکنی مبادرت ورزید. پیروان ابلیس امروز هم به عناوین مختلف راه او را در شبهه افکنی می پیمایند.آنان مثلا «وحی» را گونهای از تجربه دینی می پندارند و بر این باور غلط اند که «وحی» نه به این معناست که خدای سبحان پیامی را به پیامبر(ص) القا کرده است، بلکه، تفسیر پیامبر(ص) از تجربه شخصی اش می باشد. این گروه از معاندین، معتقدند وحی همان علایم و رموزی است که بر ذهن و شعور پیامبر (ص) نقش بسته و مسئله مهم، فهم پیامبر(ص) از آن رموز است که با زبان خود به مخاطبانش انتقال یافته است. دلیل و نشانه این أمر را هم، نفوذ فرهنگها، قوانین، آداب و سنن، تمثیلات و اسطورههای اعراب در قرآن میدانند. این در حالی است که وحی از نظر قرآن کریم، طریق ویژه القای پیام الهی به پیامبران است که لفظ و معنا تماماً از ناحیه خداوند متعال می باشد.
در حدیثی از أمیرالمؤمنین علی ( صلوات الله و سلامه علیه ) هفت قسم برای وحی ترسیم شده است[i] که اوّلین و مهمترین آن، وحی نبوّت و رسالت است، آنجا که قرآن کریم میفرماید: « إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسَى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً ». و این قسم از وحی، از عالیترین درجات وحی ربّانی و الهی است که جناب استاد شیخ علی ربّانی گلپایگانی ( دامت برکاته ) سه ویژگی عمده آن را، چنین بر میشمرد:
1ـ منشأ بیرونی و الهی دارد، خواه بیواسطه، و یا با واسطه فرشته. چنانکه قرآن در این خصوص میفرماید: « وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ * وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ وَ لَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ »[ii]. [ شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحي، يا از وراء حجاب، يا رسولي ميفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحي ميكند، چرا كه او بلند مقام و حكيم است. همانگونه كه بر پيامبران پيشين وحي فرستاديم بر تو نيز روحي را به فرمان خود وحي كرديم، تو پيش از اين نميدانستي كتاب و ايمان چيست ( و از محتواي قرآن آگاه نبودي ) ولي ما آنرا نوري قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت ميكنيم، و تو مسلّماً به سوي راه مستقيم هدايت ميكنی. راه خداوندي كه تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است، آگاه باشيد بازگشت همه چيز به سوي خدا است ].
این ویژگی، وحی را از نبوغ متمایز میسازد؛ زیرا نبوغ، جوشش و درخششی است که از درون سرچشمه میگیرد و مقتضای ساختمان وجودی نابغه است؛ در حالی که وحی، از بیرون وجود پیامبر سرچشمه میگیرد و پیامبر متعلَّم است و وحی را از خدا میآموزد. ویژگی یاد شده فرضیّه فاعلیّت نفس پیامبر در پدیده وحی را نیز باطل میسازد[iii]؛ زیرا پیامبر در مورد وحی نقش قابلی دارد نه نقش فاعلی؛ وحی از بیرون وجود او بر او نازل میشود و از درون شخصیّت او تراوش نمیکند. چنانکه جمع میان دو نقش فاعلی و قابلی پیامبر در پیدایش وحی نبوّت نیز ممکن نیست، زیرا لازمه آن اجتماع دو وصف وجدان و فقدان در نفس پیامبر نسبت به یک چیز ( وحی ) است که اجتماع نقیضین و محال است.
2ـ استشعار و خودآگاهی. گیرنده وحی، کاملاً متوجّه و آگاه است که آنچه دریافت میکند، از بیرون از وجودش به وی میرسد، قرآن کریم فرموده است: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به هنگام دریافت وحی از ترس این که مبادا آنچه را تلقّی میکند فراموش کند، هنوزجملههایی را که تمام نشده بود تکرار میکرد: « وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا »[iv]. [ و در ( خواندن ) قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى ].
بنابراین پیامبر به منشأ و سرچشمه وحی کاملاً آگاه بوده است. با این ویژگی، « وحی » از آنچه « الهام » نامیده میشود، باز شناخته میشود؛ زیرا در الهام چیزی از عالم غیب بر قلب و دل وارد میشود، ولی دریافت کننده الهام به منشأ آن توجّه ندارد. صدر المتألّهین درباره تفاوت الهام و وحی چنین گفته است: « معرفتهایی که بدون تعلیم و استدلال حاصل میشوند، دو گونهاند: 1ـ گاهی انسان نمیداند که چگونه و از کجا حاصل میشود؛ 2ـ گاهی نحوه حصول آن را میداند، و سبب و واسطهای که این معرفت از وی به او میرسد ـ یعنی فرشته وحی ـ را میشناسد؛ قسم اوّل ( الهام ) و قسم دوّم ( وحی ) نامیده میشود، قسم اوّل مخصوص اولیاء و قسم دوّم مخصوص انبیاء الهی ( سلام الله علیهم أجمعین ) است »[v].
3ـ محتوای وحی نبوّت، شریعت است. بنابراین، اگر فرشته وحی با فردی ارتباط داشته باشد و حقایقی را به او تعلیم نماید و آن فرد توجّه کامل به فرشته وحی داشته باشد ولی محتوای وحی، شریعت الهی نباشد، وحی نبوّت نخواهد بود. مانند آنچه توسط جبرئیل ( سلام الله علیه ) به حضرت فاطمه زهرا ( صلوات الله و سلامه علیها ) تعلیم داده شد، و به عنوان مصحف فاطمه زهرا (س) معروف است. امام صادق ( صلوات الله و سلامه علیه ) درباره مضامین آن می فرماید: « در مصحف فاطمه (س) مطلبی درباره حلال و حرام نیست، بلکه حوادث آینده در آن ثبت است »[vi]. در احادیث اسلامی از کسانی که پیامبر نیستند ولی افراد برجستهای میباشند که حقایق غیبی از جانب خداوند، بدون واسطه یا با واسطه فرشته به آنان الهام میشود، با عنوان « محدَّث » یاد شده است[vii]. و امامان شیعه ( صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ) محدَّث[viii] بودهاند.[ix]
البته قرآن به زبان عربی و با اصطلاحات رایج مردم جزیرة العرب نازل شده است؛ زیرا هر گوینده و نویسندهای برای القای مطالب خود از ابزار و وسایلی بهره میگیرد و بهترین ابزار، زبان مخاطبان است. زبان، وسیلهای برای ابراز اندیشههای مکنون آدمی است و به عبارتی دیگر، نوعی ظهور معناست و دارای زیرمجموعههایی از قبیل تشبیه، تمثیل، کنایه، مجاز، استعاره، قالبهای زبانی، قواعد دستوری و… است که هر گوینده و نویسندهای برای زیباسازی أهداف خود، در قالب واژهها، از این ابزارها استفاده مینماید. و این یک داوری ناموجّه است که ما محدودیتها و شرایط حاکم بر روابط علمی حوزههای علوم بشری را به حوزه معرفت وحی تشریعی پیامبران که ماهیّت اصلی آن هرگز برای ما شناخته شده نیست، سرایت دهیم. ما وحی را از آثارش میشناسیم و این آثار گویای این معنا میباشد که پدیده وحی، هرگز در مدار و أفق دانشهای عمومی بشر نبوده و قوانین آنها را نمیپذیرد. وحی به معنایی که قرآن ترسیم و آن را طریق ویژه القای پیام الهی به پیامبران معرّفی میکند، قوای درّاکه بشر بر آن نمیتواند تأثیر گذارد و گرنه پیام واقعی خداوند به مردم نمیشد و در نتیجه، هدف وحی و بعثت لغو میگردد و این بزرگترین نقص برای وحی است.
انبیاء و مصلحان و کسانی که در حوزه
تعالیم الهیّه حرکت میکردند، در حقیقت اوّلین کسانی بودند که با این مشکلات و اشکالات و شبهات مواجه بودند؛ همچنانکه در قرآن کریم میخوانیم: « وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ مَا أُنْذِرُوا هُزُوا »[x] ، [ أمّا کافران همواره مجادله به باطل میکنند تا ( به گمان خود ) حقّ را از میان بردارند، و آیات ما و مجازاتهایی را که به آنها وعده داده شده است، به باد مسخره گیرند ].
قرآن کریم مثالهای زیادی در حوزه درگیریهای لفظی، احتجاجات و مناظراتی که اقوام انبیاء داشته و عنادی که مخالفین داشتهاند، برای ما نقل میکند. همانطور که در رابطه با حضرت ابراهیم ( علی نبیّنا و آله و علیه سلام الله ) میفرماید: « وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَ تُحَاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدَان »[xi] ، [ قوم او « ابراهیم (ع) » با وی به مجادله پرداختند، گفت: چرا درباره خدا با من مجادله میکنید در حالیکه خداوند مرا ( با دلایل روشن ) هدایت کرده ]. این آیه مربوط به داستان مفصّلی است که مخالفین حضرت ابراهیم (ع) درگیر آن بودند. آفتاب پرستان، ماه پرستان و ستاره پرستان هرکدام به نوعی مخالفت میکردند و سرانجام این قضیّه، به تصمیم حضرت ابراهیم(ع) در تخریب بتها منجر شد که در سوره مبارکه انبیاء ، آیات شریفه 58 تا 63 به ذکر آن پرداخته شده است.
از زمانی که دین اسلام ظهور کرد، دشمنان انواع شبهات را به میان آوردند. طبیعی است آموزهها و ارزشهای اسلامی با منافع عدّهای در تضادّ بوده و هست؛ از این رو بسیاری از مشرکان و همچنین مخالفان حقیقت و نورانیّت، از صدر اسلام تاکنون، اقدام به شبهه پراکنی و تخریب أذهان افراد درباره اسلام کردهاند. آنها اسلام را تهدیدی برای منافع خود دیده و با دامن زدن به شبهات و تقویت آنها، به نوعی در مقابل گسترش روز افزون اسلام ایستادهاند. دشمنان دین مبین اسلام با اسلوبهای مختلف با رسول گرامی اسلام ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) محاجّه میکردند و درگیریهای لفظی داشتند. حتّی یکی از مخالفین، استخوان مردهای را به دست میگیرد و میگوید: « مَنْ یحْی الْعِظامَ وَ هِی رَمِیم »[xii] ، [ چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟ ] « قُلْ یحییها الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّه وَ هُوَ بِکلِّ خَلْقٍ علیم »[xiii] ، [ بگو: همان کسی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید، و او به هر مخلوقی آگاه است! ]. در حقیقت این آیات، هم ایجاد شبهه است، هم مجادله و مناظره است و هم نمونهگیری از مسائلی است که در أذهان مشرکین بوده است که چگونه میشود این استخوان پوسیده به یک انسان مبدّل شود!؟
همچنین در رابطه با انکار نبوّت نبی گرامی اسلام(ص)، با اینکه قرآن کریم تحدّی میکند و میفرماید: « وَ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَه مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِین »[xiv] ، [ اگر درباره آنچه بر بنده خود ( پیامبر ) نازل کردهایم، شکّ و تردید دارید ( لا أقل ) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا، بر این کار دعوت کنید اگر راست میگوئید ].
تحدّی قرآن کریم، چهارده قرن است که در فضا طنینانداز است. در این چهارده قرن، هیچ شخص عرب و عجمی تاکنون نتوانسته یک سوره و حتّی یک آیه همانند قرآن کریم بیاورد. یکی از شبهاتی که مشرکین ابتدا مطرح میکردند، این بود که میگفتند: « وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ »[xv] ، [ ما میدانیم آنها میگویند این آیات را بشری به او تعلیم میدهد ]. عدّهای ادعا کردند که جناب سلمان ( سلام الله علیه ) این آیات را به پیغمبر اکرم ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) یاد میدهد و ایشان این آیات را برای مردم میخواند. خداوند سبحان به زیبایی پاسخ میدهد: « لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَ هذا لِسانٌ عَرَبِی مُبِین »[xvi] ، [ در حالی که زبان کسی که اینها را به او[xvii] نسبت میدهند، عجمی است؛ ولی این ( قرآن ) زبان عربی آشکار است ].
این آیات، نمونههایی از شبهاتی است که در عصر نبوّت مطرح شده است و رسول گرامی اسلام(ص) در برابر این شبهات، ساکت نمینشستند. بلافاصله زمانی که شبهه تولید میشد، پاسخ شبهه هم کنار شبهه مطرح میگردید. این شبهات بعد از نبی گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلّم ) روش جدیدی پیدا میکند و لباس دیگری میپوشد. و به عبارت دیگر، مذهب أهلبیت(ع) از همان آغاز رحلت نبی گرامی اسلام(ص) تا عصر حاضر همواره با شبهات مواجه بودند.
در زمان پیغمبر اکرم(ص) کسانی که شبهه افکنی میکردند با لباس کفر شبهات را مطرح میکردند. جبهه کفر، جبهه کاملاً مشخّص، روشن و شناخته شدهای بود. أمّا متأسّفانه بعد از رسول گرامی اسلام(ص) کسانی که شبهه مطرح میکردند، لباس دین میپوشیدند و شبهه بر دین وارد میکردند و به همین خاطر، تشخیص اینگونه شبهات برای خیلی از افراد مشکل بود. و در نتیجه تشخیص حقّ و باطل هم برای افراد بسیاری سخت بود. در یک طرف حضرت أمیرالمؤمنین ( صلوات الله و سلامه علیه ) ، « سلمان » ، « ابوذر » ، « مقداد » [ رضوان الله علیهم أجمعین ] و دیگران قرار داشتند؛ أمّا در طرف دیگر « طلحه » ، « خالد » و أفراد دیگر قرار داشتند. مباحثی که مطرح میشد و شبهاتی که این افراد مطرح میکردند، حول این محور بود که مولی أمیرالمؤمنین ( ع ) جوان است و یک جوان شایستگی مدیریت جامعه را ندارد. در صورتی که علت اصلی این عداوت نه جوانی امیر مومنان بلکه این بود که آن حضرت بسیاری از کفّار را کشته و نابود کرده بود. با این حال اینگونه شبهات باعث میشد که در أذهان افراد بسیاری، مشکل ایجاد شود.
به همین جهت است که أئمه طاهرین ( صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ) و اصحابشان، در برابر شبهات آرام نمینشینند. مناظراتی که حضرت أمیرالمؤمنین(ع) و یا « ابن عباس» دارند، بهترین دلیل بر این مدعاست.
آری! دشمنان دین و مخالفین قرآن شبهه تولید میکردند و حضرات أئمه معصومین ( صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ) و اصحابشان هم در رد آن شبهات تلاش می کردند. به عنوان نمونه کتاب گران بهای « الإحتجاج » مرحوم شیخ احمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی ( رضوان الله تعالی علیه ) در عصر متقدّمین و یا کتاب « المناظرات في الإمامة » أثر جناب شیخ عبدالله الحسن در عصر حاضر، مبین گوشهای از این تلاشها و مجاهدتهای علمی در راه صیانت از حقّانیّت اسلام است.
أئمه معصومین در این مسیر، نیروهای زیادی را در حوزههای گوناگون علوم قرآنی، فقه، کلام و امامت و مانند آن، برای پاسخگویی به شبهات تربیت کردند و به خدمت گرفتند، که کتب حدیثی شیعه، تفصیل مناظرات و پاسخگویی به شبهات را فراوان در خود جای داده است. از باب مثال میتوان به پاسخگویی شاگردانی تربیت یافته در مکتب امام صادق( ع ) همچون: « زارة بن أعین » و برادرش « حمران بن أعین » ، « أبان بن تغلب » ، « هشام بن سالم » ، « هشام بن حکم » و مانند آن بزرگواران ( رضوان الله تعالی علیهم أجمعین )، به سؤالات، اشکالات و شبهات مردی شامی که جهت مناظره به محضر نورانی امام صادق ( ع ) شرفیاب شده بود، اشاره کرد.[xviii]
از عصر شیخ مفید ( أعلی الله مقامه الشریف ) و مجاهدتهای علمی آن ستاره تابناک و تربیت یافتگان در محضر شریفش در دفاع جانانه از اسلام و ولایت صرفنظر میکنیم و به اوایل عصر حاضر میرسیم. در دویست ساله أخیر هم شبهه افکنانی که بعضاً در مهد کفر تحصیل کرده بودند، به ستیزه جویی و ضدّیّت با اسلام ناب محمّدی(ص) برخاستند. و از شبه افکنیِ صرف به ضدّیّت تمام قد با تعالیم آسمانی اسلام و تبلیغ سکولاریسم و فرهنگ غربی روی آوردند. میرزا مَلْکَم خان ناظم الدوله [ 1287 ـ 1212 شمسی ] ، سیّد حسن تقی زاده [ 1348 ـ 1257 شمسی ] و سیّد احمد حکم آبادی ( معروف به احمد کسروی ) [ 1324 ـ 1269 شمسی ] را میتوان از جمله اینگونه أفراد به شمار آورد. آنچه در عمل مشاهده میشود، آن است که خواسته یا ناخواسته، روشنفکر غربزده با شبهه افکنی، تفسیرهای ناصحیح از دین و تبلیغ سکولاریسم، به دنبال خیانت به اسلام، تحریف حقایق اسلام ناب و براندازی نظام دینی است.
امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه ) در دوّم شهریور 1358 ضمن یک سخنرانی در جمع أقشار مختلف مردم در باب مخالفت اسلام با آزادی به شیوه غربی و تخطئه روشنفکران غربزده، چنین فرمودند: « شما میترسید که اگر ما جوانان را مثل هزار و چهار صد سال قبل تربیت کنیم که با جمعیت کم، دو امپراتوری بزرگ را به باد داد. ما مرتجع هستیم؛ شمایی که میخواهید جوانان ما را به تعلیمات غربی بکشید، نه آن تعلیماتی که خودشان دارند، آن تعلیماتی که برای ممالک استعماری دارند، شما روشنفکر هستید! شما که آزادی میخواهید، آزادی همه چیز، آزادی فحشا، همه آزادیها را میخواهید، شما روشنفکر هستید! آزادی که جوانهای ما را فاسد کند، آزادی که راه را برای مستکبرین باز کند، آزادی که ملت ما را تا آخر به بند بکشد. شما این آزادی را میخواهید، و این دیکتهای است که از خارج به شما شده است. شما حدود آزادی را، برای آن چیزی قائل نیستید. شما بیبند و باری را « آزادی » میدانید. شما فساد اخلاق را آزادی میدانید. شما فحشا را آزادی میدانید. ما شما را آزاد گذاشتیم، و خودتان را به فحشا کشیدید؛ به بدتر از فحشا کشیدید، آبروی خودتان را بردید پیش ملت. ما شما را آزاد گذاشتیم، و قلمهای مسموم شما توطئه گران مملکت ما را میخواست به باد بدهد؛ با اسم دمکراتی، با اسم آزادیخواهی، با اسم روشنفکری؛ با اسمهای مختلف … »[xix].
حسین حاج فرجالله دبّاغ ( معروف به دکتر عبدالکریم سروش ) هم یکی از به اصطلاح روشنفکرانی است که در عصر ما زندگی میکند. منوّر الفکری که در روز عاشورای سال 1324 هجری شمسی زاده شد، أمّا متأسّفانه به بیراهه کشیده شد و به مرور با جبهه حقّ زاویه پیدا کرد. شاید بتوان سرنوشت او را ، از برخی جهات به سر نوشت « زبیر بن عوام » صحابی بزرگ پیامبر گرامی اسلام ( ص) تشبیه کرد. این شخص اگرچه در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همگام با جامعه دینی و انقلابی بود، أمّا مجموعه عواملی از جمله تأثیر پذیری او از برخی متفکّران غربی همچون « کارل پوپر » ، سبب شد تا او در مسیر حقّ ثابت قدم نماند و با دست خویش، سرنوشتی ناپسند برای خود رقم بزند.
نظرات دکتر سروش، در دهههای أخیر جنجالهای بسیاری در جامعه دینی ایران به وجود آورد که مهمترین آن، ادّعایی است که در مصاحبه با « ميشل هوبينك » مطرح ساخته مبنی بر اینکه قرآن حاصل تراوشات فکری پیامبر (ص) است. او بر این باور است که قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصّی است که در بستر آن شکل گرفته، بلکه برآمده از « ذهن پیامبر اسلام (ص) » و تمام محدودیّتهای بشری اوست. بنابراین سروش در تولید قرآن، نقش پیامبر اسلام (ص) را محوری میداند.[xx]
پیش از هر کسی قرآن مجید، خود به این شبهه پاسخ داده و می فرماید: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ »[xxi]. [ و اگر ( او ) پارهاى گفتهها بر ما بسته بود ، دست راستش را سخت مىگرفتيم ، سپس رگ قلبش را پاره میکرديم ، و هيچ يك از شما مانع از ( عذاب ) او نمىشد ].
بدیهی است که نظریّاتی از این دست، که با ظاهر و باطن قرآن کریم در تضادّی آشکار است، باعث سست شدن ایمان جوانان میشود و به یقین، چنانکه گفته شد، اینگونه ادّعاها، هیچگونه سازگاری با متون اسلامی به خصوص قرآن مجید ندارد و دانسته یا ندانسته جسارت عظیمی به ساحت مقدّس قرآن مجید و وجود مبارک خلیفه أعظم الهی پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمّد مصطفی ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) است و قداست قرآن را زیر سؤال میبرد. و البته باید توجّه داشت که متأسّفانه تأثیرات بسیار مخرّب اینگونه شبهه افکنیها و ادّعاهای ناصواب و باطل، محدود به یک زمان و مکان و مخاطب خاصّ نخواهد بود.
مایه تعجّب و تأسّف است که پس از 1400 و اندی سال از نزول قرآن کریم، هنوز هم شبهات و اشکالاتی مطرح میشود که به وضوح نشانگر آن است که مطرح کنندگان شبهه، سر و کاری با قرآن ندارند، آن را نمیخوانند و بدان مراجعه نمیکنند، و تعمّق و تدبّری که به آن أمر شدهاند[xxii] را به کار نمیبندند؛ و إلّا قرآن مجید به صراحت بیان میفرماید که رسول مکرّم(ص): « وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى »[xxiii]. [ و از سر هوس سخن نمى گويد ، اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست ، آن را ( فرشته ) شديدالقوى به او فرا آموخت ]. و این آیات، همراه با آیات 44 تا 47 سورة مبارکة حاقّه، پاسخی محکم و کوبنده به شبهات مغرضین و بدخواهان است.
بهر حال، شبهات و ادّعاهای سروش هرگز بیجواب نماند و اندیشمندان و فرهیختگان متعدّدی، آستین بالا زدند و در پاسخگویی عالمانه به وی، همّت گماشتند که از جمله آنان، جناب آقای دکتر جعفر آقایانی چاوشی ( زید عزّه العالی ) دانشیار رشته تاریخ علم دانشگاه صنعتی شریف میباشد که به سهم خویش، با تلاش و کوششی مثال زدنی، در برابر نظرات مضلّه سروش قد عَلَم نمود و با صرف وقت زیاد و همچنین جدّیّت در این مجاهدة علمی، مقالهای فاخر در ردّ اندیشههای گمراه کننده دکتر عبدالکریم سروش به ارمغان آورد که ضمن آرزوی سلامتی، بقاء عمر شریف و توفیقات روزافزون برای این استاد بزرگوار، أقشار مختلف به ویژه نسل جوان و علی الخصوص دانشجویان عزیز دانشگاهها را به خواندن این مقالة ارزشمند توصیه مینمایم.
در پایان از اطاله کلام عذرخواهی نموده، توفیقات همگان را از آستان أقدس ربوبی خواستارم.
[i][i]. مجلسى، محمّد باقر بن محمد تقى ( رضوان الله تعالی علیهما ) ، بحار الأنوار ، دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، 1403 هـ ق ، چاپ دوم ، ج 18 ، ص 254 . در توضیح أقسام وحی، همچنین مراجعه شود به کتاب عقاید استدلالی ، ج 2 ، ص 36 تا 38 ، اثر استاد شیخ علی ربّانی گلپایگانی ( حفظه الله تعالی ) ، از نشر هاجر ، قم ، 1387 ش ، چاپ اوّل.
[ii]. سورة مبارکة شوری : 51 .
[iii]. این فرضیّه توسط عبدالکریم سروش مطرح شده است. ر.ک: بسط تجربة نبوی ، مؤسسة فرهنگی صراط ، تهران ، 1378 ش ، ص 3 تا 14 . برای نقد این فرضیّه به کتاب « نقد نظریّة بسط تجربة نبوی » به قلم استاد فرزانه جناب مستطاب حضرت حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی ربّانی گلپایگانی ( مدّ ظلّه العالی ) رجوع شود.
[iv]. سورة مبارکة طه : 114 .
[v]. صدر المتألّهین(ره) ، محمّد بن ابراهیم ، المبدأ و المعاد ، بنیاد حکمت اسلامی صدرا ، تهران ، 1381 ش ، ج 2 ، ص 807 .
[vi]. کلینی (ره) ، محمّد بن یعقوب ، الأصول من الکافی ، المکتبة الاسلامیّة ، تهران ، 1388 ش ، ج 1 ، کتاب الحجّة ، باب ذکر الصحیفة … و مصحف فاطمة (س) ، حدیث 4 ، ص 187 .
[vii]. بخاری ، محمّد بن اسماعیل ، صحیح البخاری ، دار المعرفة ، بیروت ، بیتا ، ج 2 ، ص 295 ؛ نیشابوری ، مسلم بن حجّاج ، صحیح مسلم ، دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، بیتا ، ج 4 ، ص 1864 ؛ طریحی (ره) ، فخر الدین ، مجمع البحرین ، دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، 1403 هـ ق ، ج 2 ، ص 245 .
[viii]. اصول کافی ، ج 1 ، ص 213 ، باب « أنّ الأئمّة محدَّثون ».
[ix]. ربّانی گلپایگانی ( دام ظلّه ) ، استاد شیخ علی ، عقاید استدلالی ، ج 2 ، ص 38 تا 41 .
[x]. سورة مبارکة کهف : 56 .
[xi]. سورة مبارکة انعام : 80 .
[xii]. سور ة مبارکة یس : 78 .
[xiii]. همان : 79 .
[xiv]. سورة مبارکة بقره : 23 .
[xv]. سورة مبارکة نحل : 103 .
[xvi]. همان .
[xvii]. منظور جناب سلمان فارسی ( سلام الله علیه ) میباشد؛ زیرا برخی دشمنان اسلام، شبهه افکنی نموده، منکر وحی الهی میشدند و ادّعا میکردند که جناب سلمان(ع) قرآن را به پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) القاء نموده و آموزش داده است.
[xviii]. بحار الأنوار 47 : 407 ، حدیث 11 .
[xix]. صحیفه نور 9 : 340 ـ 346 .
[xx]. « سروش و جنجال آخرینش » در پایگاه اینترنتی آفتاب نیوز: https://aftabnews.ir .
[xxi]. سورة مبارکة الحاقّة : آیات 44 تا 47 .
[xxii]. قرآن کریم در سورة مبارکه محمّد (ص) ، آیة شریفة 24 میفرماید: « أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا «. [ آيا به آيات قرآن نمى انديشند يا ( مگر ) بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است ].
[xxiii]. سورة مبارکة نجم ، آیات 3 تا 5 .