… جِيءَ بِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بَعْدَ مَوْتِ أَبِيهِ وَ هُوَ طِفْلٌ وَ جَاءَ إِلَى الْمِنْبَرِ وَ رَقِيَ مِنْهُ دَرَجَةً ثُمَّ نَطَقَ فَقَالَ: أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الرِّضَا، أَنَا الْجَوَادُ، أَنَا الْعَالِمُ بِأَنْسَابِ النَّاسِ فِي الْأَصْلَابِ، أَنَا أَعْلَمُ بِسَرَائِرِكُمْ وَ ظَوَاهِرِكُمْ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ عِلْمٌ مَنَحَنَا بِهِ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ بَعْدَ فَنَاءِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَوْ لَا تَظَاهُرُ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ دَوْلَةُ أَهْلِ الضَّلَالِ وَ وُثُوبُ أَهْلِ الشَّكِّ لَقُلْتُ قَوْلًا تَعَجَّبَ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ. ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ الشَّرِيفَةَ عَلَى فِيهِ وَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! اصْمُتْ كَمَا صَمَتَ آبَاؤُكَ مِنْ قَبْلُ».1
(نقل شده که) … حضرت ابی جعفر امام محمد تقی (علیه السلام) بعد از شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا (علیه السلام)، به مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آورده شدند و این در حالی بود که ایشان کودک کم سن و سالی بودند. (گفته شده) آنحضرت تشریف آوردن کنار منبر و در پله اول آن نشسته و گفتار خود را شروع نموده و چنین بیان فرمودند: «من محمد فرزند علی ملقب به رضا (علیه السلام) هستم! من جواد (بسیار بخشنده) هستم! من عالِم و دانا به نَسَبهای همه مردم که در پشتهای پدرانشان هستند، میباشم، من داناترين كس به رازهای ظاهری و باطنی شما بوده و به همه ظاهر و باطن شما آگاهی دارم و از آنچه كه بهسويش روانه هستيد آگاهم، یعنی همه اهداف زندگی شما را میدانم! اين علم و دانشی است كه خداوند متعال قبل از آفرينش تمامی مخلوقات جهان، بهما خانواده (اهل بیت) عنايت كرده است و اين دانش سرشار، تا پايان جهان و بعد از فانی شدن آسمانها و زمينها نيز باقی خواهد ماند. سپس فرمودند: اگر غلبه اهل باطل و حكومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و ترديد نبود، هرآينه و بهیقین سخنی میگفتم كه همه اهل جهان از گذشتگان و آيندگان ناباورانه انگشت حيرت بهدهان میگرفتند». راوی میگوید: سپس آنحضرت دست مبارک خود را بر روی دهان گذاشته و فرمودند: «ای محمد خاموش باش! همانگونه كه پدرانت قبل از تو سكوت را برگزيدهاند».
امام جواد (عليه السلام) در سن كودكی بهامامت رسيدند و دانش سرشار آن گرامی، دوست و دشمن را بهحيرت و شگفتی واداشت. شبلنجی از بزرگان اهل سنت در کتاب «نورالابصار» میگوید: مأمون پيوسته شيفته او بود؛ زيرا با وجود سن اندک، فضل و علم و كمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشكار ساخت. در این گفتار مختصر تنها بهیکی از بیانات حیرتآور آنحضرت اشاره میکنیم. در روایت مفصلی آمده است: «… نقل شده مأمون (خلیفه عباسی) به يحيی بن اكثم (یکی از بزرگترین دانشمندان اهل سنت در زمان مأمون) گفت: از ابوجعفر (امام محمد تقی (علیه السلام)) مسئلهای فقهی بپرس تا بنگری در فقه دارای چه جایگاهی است. يحيی عرض کرد: ای ابا جعفر! خدا كارت را روبهراه كند، چه میگويي درباره شخصی که در حال احرام شكاري را كشته است؟ امام جواد (عليه السلام) در جواب فرمودند: آن صيد را در حِلّ (خارج از حرم) كشته يا در حَرَم (داخل محدوده حرم)؟ (نسبت به ممنوع بودن یا نبودن این عمل)، عالم بوده يا جاهل؟ این کار از رویِ عمد بوده يا از رویِ خطا و اشتباه؟ آن مُحْرِم (شخص در حال احرام) بنده و غلام دیگری بوده يا آزاد؟ صغير (کودک) بوده يا بزرگ؟ نخستينبار بوده که این کار را انجام داده و صيد کرده يا صيد دوباره او بوده؟ آن صيد پرنده بوده يا غير آن؟ اگر پرنده بوده، كوچک بوده يا بزرگ؟ مُحرِم باز قصدِ صيدِ پرنده دارد و بر آن اصرا دارد يا پشیمان شده و توبه کرده است؟ اين صيد در شب اتفاق افتاده و در آشيانه آن را صیدکرده يا در روز و آشكارا صورت گرفته است؟ شخص در حال احرام، مُحرِم برای انجام حجّ واجب بوده يا برای عُمره؟ راوی میگويد: يحيي بن اكثم بعد از شنیدن این همه سؤال، طوری درمانده شد كه واماندگیاش بر اَحَدی از اهل مجلس پوشيده نماند و همه مردم از جواب امام جواد (عليه السلام) در شگفت ماندند …».2
*******************